کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

وقت بیماری و غم ذکر حسن می‌گیرم            وسط روضه و دم ذکـر حسن می‌گیرم
هـمه جا زیر عـلم ذکـر حسن می‌گیرم            به خـدا بین حـرم ذکر حـسن می‌گـیرم


سامرا، ذکر حسن، بین حـرم می‌چسبد
جـمعِ نـامِ تو شدن، زیر عـلـم می‌چسبد

مـا نـشـسـتـیـم سـر سـفـرۀ شـاهـانـۀ تو            به فـدای تو و آن لـطـف کـریـمـانـۀ تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانۀ تو            خـیر دیـدیـم چـقـدر از در این خانۀ تو

پـاسـبان حـرمت خـیـل ملائک هـستـند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند

خلـق حـیـران تو و روی مـلـیحـت آقـا            به فـدای تـو و آن لـحـن فـصـیحـت آقا
ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا            دست ما را بـرسان تا به ضـریحت آقا

به فـدای تو و آن گـنـبـد و گـلـدستۀ تو
کس نخورده است در عالم، به در بستۀ تو

شور رویای شب ماست فقط خواب حرم            دل ما هست همان گوشۀ سرداب حرم
قـسـمت مـا بـشود کـاش دم نـاب حـرم            تا بنوشیم فـقـط جـرعه‌ای از آب حـرم

هرچه می‌خواهد از این باب، گدا می‌گیرد
لطـف بی حـد شـما، دست مرا می‌گیرد

می‌رود سمت جنان گریه کُنت با زهرا            می‌شود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثــر زهـــر شـده در رخـت آقـا پــیــدا            اولـین روضـۀ تو عـمـر کمت بـود اما

شکر حق خم نشدی، چشم شما تار نشد

قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد

دست و پا می‌زنی و بال و پرت می‌آید            مـهـدی فـاطـمـه بــالای سـرت مـی‌آیـد
اثــر زهــر جـفـا بـر جـگـرت مـی‌آیـد            روضـۀ ظـهـر دهـم در نـظـرت می‌آید

همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهـراست

روی این خاک بگو، آه؛ تنت می‌ماند؟            زیـر مـرکـب مگـر آقـا بدنت می‌ماند؟
غصه‌ای نیست؛ به تن پیرهنت می‌ماند            بیـن انـگـشت، عـقـیـق یـمـنت می‌مـاند

پسر فـاطـمه بـالای سرش غـوغـا بود
سـر عـمـامـۀ آقــای هــمـه دعــوا بـود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

لااقل خـم نـشدی، چـشم شـما تـار نشد            قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کـام بـهـار طـعـمـۀ جـام خـزان شـده            زهـری بلای جـان امامی جـوان شده

غربت کم است در حق مردی که خانه‌اش            زنـدان و خود شبـیه به زنـدانیان شده


بـی‌تـاب لــرزش بـدنـش دیـدۀ زمـیـن            گـریان دست و پا زدنـش آسمان شده

حـتی بـرای کـاسه آبـی رمـق نداشت            دستی که از شـرار سـتم ناتـوان شده

برخورد چیست با لب و دندان که مهدی‌اش            حالا کنار بستر او روضه خوان شده

ای وای از آن غریب که لبهای تشنه‌اش            زخـمی دست بـی‌ادب خـیـزران شـده

ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او            پائـین نـشین مجـلس نامحـرمـان شده

ای وای از آن شهید که انگشت‌های او            مقصود دست غارت آن دشمنان شده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای وای از آن شهید که انگشت‌های او            مقصود دست غارت یک ساربان شده

مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : عادل حسین قربان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حـسِّ نـابی شبـیـهِ بـاران داشت            به نگاهـش بهـار، ایـمان داشت

بـه شُـکـوه و ابـهّـتِ ایـن مــرد            دشمن و دوسـتدار اذعان داشت


احــتــمــالِ وقـــوعِ نــامـمـکـن            با وجودش همیشه امکان داشت

روزگـاری هـمـیـن امـامِ هـمـام            گـنـبد و بـارگـاهِ ویـران داشـت

عـالَــمـی در اســارتـش... امــا            گـذرِ عـمـر کـنـجِ زندان داشت

آسـمان در رثـای او می‌سوخت            هرچه بـاریـد باز بـاران داشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب دو دیده‌ام ز غمت پُر ستاره است           آن را که نیست چاره بجز این، چه چاره است

در سـامـرا اگـر چه نـشد زائـرت شوم           دل را به یاد مقتلت از جان کناره است


با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین           از سوز داغ زهر به جانت شراره است

مهدی ز ره رسید و سرت را به بر گرفت           افـلاکـیان و اهـل سـمـا را نظاره است

در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود           حـالا به روی دامن یک ماهـپاره است

گفتی تو إسْقِـنیٖ و شدی از عـطش رها           این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است

هر چه ز لشگری طـلـبـید آب، جـدّتان           پـاسـخ نـداد کـس به حـسـین شـهـیدتـان

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حسین خیریان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ظلـم از نَـفَـس حـقِّ تو مدهـوش نشد            این شـدّت غـربـتـت فـرامـوش نـشد
حرف دل و ایمان تو هم گـوش نشد            تـبـعـیـد شدی نـور تو خـامـوش نشد


آن جلوه که فانی نشود نـور خداست
این درد غـریـبی تـو درد دل ماست

آقـا تــو بـرای هـمـه حـجّـت بــودی            نزدیک سه سال کـنج غـربت بودی
پـشت سر هـم مـیـان ظـلـمـت بودی            دلـگـیـر از این هـمه مـصیبت بودی

حـقـانـیـتـت از سـخـنـت پـیــدا بــود
شـش سـال امـامت تـو در دلـهـا بود

اشک غـمت از چـشم ترت می‌ریزد            آشـفـتـه‌ای و بـال و پـرت مـی‌ریـزد
خون لخته فقط دور و برت می‌ریزد            انـگــار تـمـام جــگــرت مـی‌ریــزد

هـر بـار تـو نـام مـادرت را بُــردی
با هر قدمت فقـط زمین می‌خـوردی

صد شکر که خـیزران نخـوردی آقا            شمـشـیر از این و آن نـخـوردی آقـا
سـرنـیـزه که از دهـان نخـوردی آقا            از حـرمـلـه و سـنـان نـخـوردی آقـا

صد شکر به جـنـجال نـیـفـتـادی تـو
تــنــهـــا ته گـــودال نـیـفـتــادی تــو

صد شکر به پای دخترت خار نرفت            نـامـوس تو در مـیـان انـظار نـرفت
یا خـواهـرتـان در دل بـازار نـرفت            هـر کوچه به سـلـسله گرفـتار نرفت

زیـنـب وسـط مـجـلس می… یـا الله
لا یـــوم کــیــومـک ابــاعـــبــدالـلـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

امـا تـو که خـیـزران نـخـوردی آقـا            شمـشـیر از این و آن نـخـوردی آقـا

یـک بـار به جـنـجـال نـیـفـتـادی تـو            تــنــهـــا ته گـــودال نـیـفـتــادی تــو

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خودش تنها خبر از داغ های بیکرانَش داشت           که مانند علی خنجر میانِ استخوانش داشت

امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر           بلا و خونِ دل، در لقمه‌هایِ خشکِ نانش داشت


به خود از درد می‌پیچید و لب رو به کبودی رفت           به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت

سیاهی رفت چشمانش! چه محکم بر زمین خورد و           به یاد کوچه «وا أُماه» بر آهِ دهانش داشت

دلِ سرداب شد آشوب، موجِ گریه راه انداخت           سحر شد، آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت

عرق میریخت و از حال رفت و سخت می‌لرزید           جگر می‌سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت

به مهدی خیره شد با اشک، در بین نفس هایش           فشاری دردمندانه به رویِ بازوانش داشت

اگر چه عسکری؛ اما حسن بود و دمِ آخر           گمانم ذکر«لا یومَ کَیومَ…» بر زبانش داشت

به یاد ظهر عاشورا، به یاد شام و ویرانه           دمِ آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت

پسر پیش پدر در کربلا… اما به سامرّا           پدر پیش پسر جان داد! سر بر زانوانش داشت!

: امتیاز

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری

شاعر : محمد بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چنانکه درد ز مرهـم جـدا نخواهد شد            غـم از نگـاه تو یکـدم جدا نخواهد شد

محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز            دل تو لحظه‌ای از غم جدا نخواهد شد


پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت            دوباره رخت محـرم جـدا نخـواهد شد

به سامرا ببری یا نه امشب از چـشمم            هـوای ابـری مـاتـم جـدا نخـواهـد شـد

دخیل دست من از سامرا جداست ولی            دخـیـلِ بـسـتـۀ قـلـبـم جـدا نخـواهد شد

غم حسین و غم توست در دل و، دستم            از این دو رشتۀ محکم جدا نخواهد شد

شهـید شد پـدر تـو ولی از انگـشـتـش            به زور خـنجر، خاتم جدا نخواهد شد

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند            دو تا کـریـم در عـالـم بـرای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقـیع برگـشتـند            کـبـوتـران هـمه راهی سـامـرا باشـند


دلیل خوشۀ انگور عسکری این است            که تـاک‌ها نـنـشـیـنـند روی پـا بـاشند

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت            تـمام شـهـر به عـشق شـما گـدا باشـند

حسن شدی که به هنگـام بردن نـامت            بـقــیـع آمـده‌هـا یــاد مـجـتـبی بـاشـنـد

حسن شـدی که شبـیـه بـقـیع اینجا هـم            هـمیشه گنبد و گـلـدسته سر جدا باشند

حـسن شدی که شبـیه بـقـیـع، خُـدامت            به دور قـبـر تو ذرّاتِ در هـوا بـاشند

حسن شدی که غریبی غریب تر باشد            که زائـران تو در بین کـوچه‌ها باشند

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد            که خـادمـان تو در شهر کـربلا باشند

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سامرایی می‌شوم وقتی هـوایی می‌شوم           از زمین پَر می‌کشم غرق رهایی می‌شوم

سـیـّدی ای حـســنِ دوم آل مـصـطـفـی           تو کریمی که چنین گرم گدایی می‌شوم


بهترین ساعات عمرم با شما سر می‌شود           شادم از اینکه غلامِ چون شمایی می‌شوم

مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست           اربعین؛ هر سال؛ اگر کرببلایی می‌شوم

یـاد تـخـریب مـزار تو مرا دق می‌دهد           هر سحـر شرح غمِ بی‌انـتهایی می‌شوم

گوشۀ حجره مدینه، کربلا، یا مشهد است           اشکـبار بغـض های بی صدایی می‌شوم

روضه‌های سخت تو جمع حسن بود و حسین           یا حسینی می‌شوم یا مجـتـبایی می‌شوم

منتـظِر بودی به دیـدارت بیاید منـتَـظَر           مثل تو هـمنالۀ مهدی کجـایی؟ می‌شوم

حرف دل من می‌زنم با حجت بن العسکری           الامان و العجـل یا حجت بن العسکری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سـیـّدی ای دومـیـن یـا حـسـنِ آل عـلی           تو کریمی که چنین گرم گدایی می‌شوم

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مسعود اکثیری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

بـیـن بـسـتر در اوج تـنهـایـی            بی صدا مانـده شیـونش انگار
با لبی تـشـنه از جـفای زهـر            لـرزه افـتـاده در تنـش انگـار


گـاه زنـدان و گـاه در تـبعـیـد            سـپـری کـرده روزگـاری را
از دو چـشم همیشه بارانـیش            مـی‌شـود دیـد بـی قـراری را

بــرســانــیـد جـــرعـــۀ آبــی            بـرسـانـیـد بـهـر تـسـکـیـنـش
گـر چـه در این دقـایـق آخـر            پــســرش آمـده بـه بـالــیـنـش

تنش انگار بین تب می‌سوخت            آنچنان که شراره شد از زهر
از نفـس های آخـرش پیداست            جگرش پاره پاره شد از زهر

بـا صـدایـی بُـریـده و لـرزان            شرحی از حال مضطرش می‌گفت
خود جوان بود و دائما با اشک            از جـوانیِ مـادرش می‌گـفـت

مادرش را به گریه می‌دیـد و            از قـیـامِ نـشـسـته‌ای می‌گـفت
روضه میخواند،کوچه‌ای باریک            از غرور شکسته‌ای می‌گفت

کوچه کوچه غروب تلخی داشت            لحـظه‌ها لحـظه‌های آخـر شد
بر لبش یا حسین ِجانسوزی ست            سـامـرا کـربـلای دیـگـر شـد

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است            بارانِ غربتم به روی گونه جاری است

مـن آن مـسـافـرم کـه ز اجـداد اطهـرم            غـربت برای زنـدگی‌ام یـادگاری است


سهم من از تـمامیِ دنیاست جـام زهـر            سهـم دو دیـدۀ پـسـرم بـی قـراری است

پـهـلـو شـکـسـته مـادرم آمد به سـامـرا            ایام ماتـم و مـحـن و سـوگـواری است

دردی عجیب پیکـر من را فـرا گرفت            ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است

من می‌روم به دیـدۀ خـونـبار، سـامـرا

گـردیـده کـربـلای من انـگـار، سـامرا

زهری که خورده‌ام به تنم التهاب ریخت            رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت

سـوزاند زهـر معـتـمد از پای تا سـرم            زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت

تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند            از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت

این غـم عـذاب داد مـرا تا در آن میان            دیدم به چهـرۀ پسرم اضطراب ریخت

می‌خـواستم که آب بـنـوشم ز تـشـنگی            از دستهای بی رمقـم ظرف آب ریخت

من که ز دست مهدیِ خود آب خورده‌ام

یـاد حـسـین کـردم و صد بـار مُـرده‌ام

ساعات آخـر است، من انگـار می‌روم            بــا دیــدۀ تــر و تـنِ تـــبــدار مـی‌روم

دنـیـا به یادِ کـوچه بـرایم جـهـنـم است            بـا یـاد مــادر و در و دیــوار مـی‌روم

بیـهـوده نیست فـصل جـوانی خزانی‌ام            قـامت خـمیـده از غـم مسـمـار می‌روم

در سـامـرا بـه یـاد مـدیـنـه نـفـس زدم            با داغ روضـه‌هـای شـرر بـار می‌روم

نام دو جا هـمیـشه ز غـم می‌کـشد مـرا            هر بار که به «کوچه و بازار» می‌روم

مـا اهـل بـیـت حـامـل فـریـاد زیـنـبـیـم

لحـظه به لحـظه و هـمه جا یاد زینـبیم

در بسـترم من و به سـرم مـادرِ حسین            گـردیـد خـاک کرب‌و‌بلا بـسـتر حـسین

من سـر به دامن پـسـر خـود گـذاشـتـم            ای وای بر حـسین و عـلی‌اکـبر حـسین

فرزند من کنار من است و دلم شکست            بر حـالت حسین و علی‌اصغـر حـسین

ایـنجـا جـسـارتی به من و پـیکـرم نشد            در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین

والله قـلـب عــمــۀ مــا تـکّـه تـکّـه شـد            هر دفعـه‌ای که دید به نیـزه سر حسین

پامـال شد به روی زمین جـسم جدِّ من

اشکش چکید هر که شنـید اسم جدِّ من

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد           وقـتی که با تو اینچـنین نامهـربان باشد

ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم           جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد


دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد           پـای حسن هـرگاه جـایی در میان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست           سقـف مـزارت هم زمانی آسـمـان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست           وضعت میان خانه چون زندانیان باشد

وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست           خـون دلت از کنج لب‌هایت روان باشد

آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که           گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد

سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت           حـتی بـرای آب خـوردن نـاتـوان بـاشد

هنگـام برخـورد لبت با کاسۀ آب است           وقت گـریز روضه‌هـای خـیزران باشد

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز           چشم نرگس به جمالت، نگران است هنوز

پـسر حـضرت هـادی! به فـدایت پـدرم           پـدر حـضرت مهدی! به فـدایت پـسرم


حج نرفـتی تو، ولی قـبلۀ حاجات شدی           تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی

کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد           بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد

مـاه زیـبـا! حـسنِ دوم زهـرا ! برخـیـز           مهدی‌ت دل نگـرانت شده، بابا! برخیز

باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر           صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر

روی زانــو بـنــشــان آیــنـۀ طـاهــا را           تو ببـوس از طرف ما، پـسر زهـرا را

غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است           به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت محسن

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

پـسر سـوّمـم ای آرزوی ناب بخـواب            ماه نورانی من در شب مهتاب بخواب

ذکر رؤیاییِ رؤیای شبم “لالایی”ست            طفلکم! در دلِ آرامش این خواب بخواب


آیـۀ کـوچک قـرآن مـنـی مـادر جـان!            ای که در سورۀ کوثر شدی اِعراب بخواب

بین آغـوش پُـر از درد من آرام بگـیر            مـثلا در بـغـلم می‌دَهَـمت تاب بخواب

در خیالات خودم روی تو را می‌بوسم            بعد از این لحظۀ رویاییِ جذاب بخواب

لحـظـۀ ناب نـمـاز شـبـم آمـد؛ حالا            روی سجادۀ من گوشۀ محراب بخواب

زخم شد چشم من از بسکه برایت بارید            علت گـریۀ این مـادر بی‌تاب! بخواب

ای‌که کُشتند تو را در وسط آتش و دود            آه، قـربانیِ این مـردم قـصاب بخواب

پـسر مـادر آب؛ ای جگـر سـوخـته‌ام!            ماهی زخـمیِ بی‌رحمیِ قـلاب بخواب

دستهای پدر خاک، تو را داد به خاک            ولی امشب تو کمی در بغل آب بخواب

: امتیاز

حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر            می‌شود در همه جا جوشن حیدر مادر
هـیزم جـمع شده، حـملۀ لـشکـر، مـادر            پـا گـرفـتـه هـمه جـا نـالـۀ مـادر مـادر


شعـلـه بـالا نـرود! نـا که نـدارد اصـلاً
حـوریـه طاقـت آتـش که نـدارد اصـلاً

درِ این خانه در عـرش معـلی‌ست نزن            خشت خشتش همه دلخوشی ماست نزن
اینکه لرزیده تنـش آیت عظماست نزن            بی‌حیا پیش رویت حضرت زهراست نزن

زدی و زلـزلـه در عـالـم بــالا افــتــاد
بشـکـند پـای تو که فـاطـمـه از پا افتاد

کینه و بغص تو بی‌حد و عدد شد نامرد            حال مـولا سر این فـاجعه بد شد نامرد
سهم قـدیـسۀ این شهـر لـگـد شد نـامرد            هرکس آمد ز روی فاطمه رد شد نامرد

سـورۀ نــور بـه شــلاق نـدارد عــادت
یـاس به مـیـخ کـج و داغ نـدارد عادت

خـانه وحی خـراب است کجایی فـضه            سوخـتـه مـادر آب است کـجـایی فضه
گل دگر نیست گلاب است کجایی فضه            دست حیدر به طناب است کجایی فضه

نـکـنـد روی زمـیـن مـاه بـیـفـتـد فـوراً
کـمـک فـاطـمـه کـن راه بـیـفـتـد فـوراً

سرّ مسـتـور خـدا بین گـذر گـفت علی            هی کتک خورد وبا درد کمر گفت علی
چـقـدر ناله کـشـید و چـقـدر گفت علی            بین این مـردم بی‌عـار اگر گـفت عـلی

قصدش این است که از عشق حمایت بکند
هرچه دارد همه را خـرج ولایت بکند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

شعـلـه بـالا نـرود! نـا که نـدارد اصـلاً            حـوریـه طاقـت گـرمـا که ندارد اصلاً

حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بر جان خانه کینه‌ای شعـله‌ور افتاد            آنـقـدر زد آنقـدر زد آخـر در افـتاد

ای‌کاش می‌چـرخید از لـولا در، اما            در وا نـشد افـتاد، روی مـادر افـتاد


می‌خواست تا در پیش نامحرم نیفتد            می‌خواست… اما هرچه کرد او آخر افتاد

با یاعلی پا شد ولی مولا زمین خورد            بـا یـا رسـول الله او پیـغـمـبر افـتـاد

فهـمیده بود این باغ بار شیشه دارد            آنقدر زد از شاخه سـیب نـوبر افتاد

یک آیه با میخ در و یک آیه با زهر            یک آیه هم در قتلگاه از کوثر افتاد

در گـوشۀ گـودال مـادر بود وقـتـی            چشمان تیز خنجری بر حنجر افتاد

از آستـین دست شـقـاوت تـا در آمـد            چـشم طـمع بر حـلـقۀ انگـشتر افتاد

یک تیر با هجده هدف یعنی که زینب            یک سنگ خورد از نیزه‌ها هجده سر افتاد

: امتیاز

حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با درد و غصه سورۀ کوثر شروع شد            با گـریه‌اش مـصائب حـیدر شروع شد

بعـد از نـبی غـدیـر فـراموش خلق شد            اینگونه شد که آتـش بر دَر شـروع شد


اول شهـید چون گـلی از خانه پَر کشید            وقتی که ضربۀ در و مـادر شروع شد

با این حساب پهلوی مـادر شکسته بود            این گونه شد مصائب بسـتر شروع شد

جایی که حکم غصب فدک را گذاشتند            حـکـم به نیـزه‌ها زدن سـر شـروع شد

دیـدنـد معـجـر تو مسلـمان گرفته است            در کـربـلا هم آتـش معجـر شروع شد

آسـایـش از تـمـامـی عـالـم گـرفـتـه شد            آن لحظه‌ای که ظلم ستمگر شروع شد

در اوج روضه شعر تو پایان گرفته است            جـایی که تـازه داغ پـیـمبـر شروع شد

: امتیاز

حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شروع واقعه « اِنَّ الرَّجُل لَیَهجُر» بود            دهان طعنه پُر از ظلمت و تنفّـر بود
نداشت در سر خود چشم دیدن حق را            که لاعـلاج ترین درد او تـکـبـّر بود


نبود غـیر حـسـد در دل خـدانـشـناس            و شرک و جاهلیت میوه‌اش تمسخر بود

نـبــود مـسـتحـق نــاسـزا شـنـیـدن‌هـا            کسی که گفتۀ او مثل وحی در خور بود
شکـسته بود دلی از عـناصرالابـرار            سقیفه‌ای که در انصاف سست عنصر بود
به پاس مـزد رسالت زدند فـاطمه را            به زعم لات و هبل بهترین تشکر بود
نداشت فرق زیادی اگر که با شمشیر            غـلاف قـنفـذ وحـشی بی‌حـیا پُـر بود
نبود عـلت قـتل حسن دو جـرعـۀ سم            که قـاتـل پـسرش روضـۀ تحـیّـر بود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب آن حذف شد

حسن شمرد پس از رفت و آمد دشمن            یکی دو تا نه چهل رد پا به چادر بود
دو ضربه خورد پس از بی‌هوا کتک خوردن            به روی صورت مادر نشان آجر بود

مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

این روزها دارد زمین بـوی خراسان            شد آسـمان هـم خـادم کـوی خـراسـان

هرکس گره دارد به کارش دست دارد            امروز و هر روز دگر سوی خراسان


خیل ملک جاروکـش صحـن و رواقِ            خورشـید هـشتم مـاه دلجـوی خراسان

اخـتـر ببـین با شـوق آمـد تا که شـایـد            خادم شود در برج و باروی خراسان

اعجاز کرد و شهره شد بر هر دو عالم            تصویـر و یـاد و نـام آهـوی خـراسان

یـکـبـار دیـگـر از امـامــم یــاد کـردم
بـازم هـوای صحـن گـوهـرشاد کردم

تـنـهـا فـقـط تـو پـنـجـره فــولاد داری            تنها فـقـط تو صحـن گوهـرشاد داری

سلطان تویی عالم غلامت حضرت شاه            تـنـهـا خـودت ارگ رضـا آبـاد داری

یک لشکر از حور و ملک خدمتگزارت            جـای کـمـیـتـه؛ لــشـکـر امــداد داری

آقا تو اعجازی که کردی در کسی نیست            تـنـهـا تــو مــأوا در دل صـیـاد داری

گـفـتی سه جا آیم سراغـت بهر یـاری            مـن هــم غــریـبـم نـیـت امــداد داری

جـان جـوادت نـام من را هم صدا کن
پـای مرا هـم سـوی سـقـا خانه وا کن

دست من و دامان تو خورشید هـشـتم            چـشم من و احسان تو خـورشید هشتم

بـیـمارم و سـوز تـبی در دل نـشـسـته            درد من و درمـان تو خـورشید هـشتم

هفت آسمانها را رصد کردم کسی نیست            هـمـپـایـۀ عـنـوان تو خورشـید هـشتم

حـاتـم دخـیـل دامن تو مـانـده عـمری            شـاید شـود مـهـمان تو خورشید هشتم

خیل ملائک هر یکی‌شان خـیره مانده            بـر عـزّت دربـان تو خـورشید هـشتم

خُـدام کـویت جـمـلـگی نیکو سرشتـند
بی‌شک غـلامانت همه اهل بـهـشـتـند

تو آسـمانی منصب استی پر نخـواهی            خورشید عـالـمـتابی و اخـتر نخواهی

تو آرزوی هر صدف در عـمق دریـا            در ثـمـیـنی تو خودت گوهر نخواهی

داری عزیزی چون جوادت مظهر جود            با بـوی زهـراییِ او عـنـبر نـخـواهی

وقتی رقم زد هرچه حق بر آن رضایی            کرسی و دیهیم و خدم لشکر نخواهی

روی سـیـاه آورده‌ام بر درگـه دوست            ای وای بر من گر مرا نوکر نخواهی

شاهد فقط جسم است تو جانی و جانان

سلطان علی موسی‌الرضا شاه خراسان

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

اعجاز کرد و شهره شد بر هر دو عالم            تصویـر و یـاد و نـام آهـوی خـراسان

مدح و شهادت امام رضا علیه السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز زهـر کینه شرر تا به پیکـرت افتاد            ترک به قامت همچون صنوبرت افتاد

ز غـم مـدار سـماوات حق ز هم پاشید            به محض اینکه عبای تو بر سرت افتاد


ز لرزش تن تو آسمان به خود لـرزید            هـمین که خـون ز لـبان مـنـوّرت افتاد

زمین و اهل زمین در شرار تب پژمرد            عطش ز زهر ستم تا که در پرت افتاد

بلند شدی و نشـستی به حالـتی غـمبار            ز حال زار تو گـویا! که مـادرت افتاد

زدی تو نـالـه و از نالۀ جگـر سوزت            یـگـانه عـمـۀ سـادات خواهـرت افـتاد

همینکه در کف حجره زدرد پـیچـیدی            بشر به یـاد حـسین جـد اطهرت افـتاد

در آخـرین نفست ذکر یا حسین گـفتی            دمـی که اشک تو از دیـدۀ تـرت افتاد

چه خوب شد که درآن لحظه‌های پایانی            سـرت به دامن دردانـه گـوهـرت افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر ابیات بعدی آن به دلیل عدم رعایت قافیه که رکن اصلی شعر است حذف شد زیرا زیرا کلمات همچون مضطری که با یاء سوم شخص ختم می شود با کلمات همچون اطهرت که با ضمیر دوم شخص «ت» ختم میشود هم قافیه نیست که خود شاعر محترم هم در بیت زیر به آن اشاره کرده است

دوباره حرف سر آمد قصیده مختل شد            از آن زمان که شهنشاه مضطری افتاد

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ما آبـرو زِ دَرگـهِ سـلـطان گـرفـتـه‌ایم            سـرمـایـۀ مـحـبّت و ایـمـان گـرفـته‌ایم

مـا ســائـلانِ کــوی امــامِ کــرامـتــیـم            روزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفته‌ایم


دل را گـرِه به پنـجـره فـولاد او زدیم            حاجات خود به دیـدۀ گـریان گرفته‌ایم

دل مُـرده‌ها کنارِ حـرم زنده دل شوند            با بوسه از ضریحِ رضا، جان گرفته‌ایم

حُکـمِ ضمانـتِ رضوی را به الـتماس            وقتِ سحر چو آهوی حیران گرفته‌ایم

زمـزم جـوابِ مسـتیِ مـا را نـمی‌دهـد            چون جام را زِ ساقـیِ مستان گرفته‌ایم

هـر سـال ما براتِ زیـارت به کـربـلا            بعد از سفـر به مشهـدِ ایران گرفـته‌ایم

: امتیاز